.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

۶ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

من آنقدر امروز و فرداهای نیامدن را دیده ام

 که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی

 خواب و خیال و آرزوهایم را آشفته نمی کند

 حالا یاد گرفتم که فراموشی،

 دوای درد همه نداشتن ها

 نخواستن ها

 و نیامدن ها است

 یاد گرفتم که از هیچ لبخندی

 خیال دوست داشتن به سرم نزند!

 یاد گرفتم که بشنوم تا فردا

 و به روی خودم نیاورم

 که فرداها هیچ وقت نمی آیند . . .


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۲۱
دریغا
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﻣﺸﮑﯽ

ﻣﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺸﮑﯽ ﺗﺎﻥ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ

ﺍﺯ ﻃﯿﻨﺖ ﭘﻠﯿﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ

ﺑﺎ ﻗﺎﯾﻖ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﯼ ﺍﺷﮏ ﺩﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ

ﺑﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﻋﺰﺍﯼ ﺗﻮ ﭘﻬﻠﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ





عزاداریتون قبول...
ﺑﻬﺮ ﻏﺒﺎﺭ ﺭﻭﺑﯽ ﻓﺮﺵ ﻋﺰﺍﯾﺘﺎﻥ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﮋﻩ ﺟﺎﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﺍﺯ ﺻﺤﻦ ﺭﻭﺿﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺳﯿﺐ ﺗﺎﻥ
ﺷﮑﺮ ﺧﺪﺍ ﺣﺴﯿﻦ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﻣﺰﺩ ﻧﻮﮐﺮﯾﻢ ﺁﺧﺮ ﺻﻔﺮ"
"ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺳﺒﺰ ﺿﺎﻣﻦ ﺁﻫﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ"
عزاداری هاتون قبول درگاه حق باشه.انشاالله گره گشای همتون حضرت زهرا(س) باشند.
مجنون الرضا(ع)







موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۹
دریغا
   بعد از دو ماه سینه زدن از برای تو

آیا شود که من برسم کربلای تو

شب های آخر است گدا را حلال کن

این هم بساط نوکر بی دست و پای تو

.

.

تا سال بعد…

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد…



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۴
دریغا


اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن
باآمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد

چندگاهیست وقتی میگم :
صلواتک علیه و علی آبائه
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمیریزم



چندگاهیستوقتی میگم :
فی هذه الساعة
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای


چندگاهیست وقتی میگویم :
و فی کل الساعة
 دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست

 

 

چندگاهیست وقتی میگم :
ولیا و حافظا
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های

 اشکم را به نظارهنشسته است


چندگاهیست وقتی میگم :
و قائدا و ناصرا
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند


چندگاهیست وقتی میگم
و دلیلا و عینا
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی


چندگاهیست وقتی میگم :
حتی تسکنه أرضک طوعا
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم


چندگاهیستوقتی میگم :
و تمتعه فیها طویلا
به حال آنانی که در زمان دراز حکومت
شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم


اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار میخوانم
تا هم با آمدن نامت
دلم بلرزد

هم
اشکم بریزد

هم در جست و جویت باشم،

هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم و

هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۲۴
دریغا

چه غریب ماندی ای دل ، نه غمی ، نه غمگساری

نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری

دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی

چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

سحرم کشیده خنجر که : چرا شبت نکشته ست

تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

به سرشک همچو باران ز برت چه بر خورم من؟

که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم

منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر

که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها

بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

هوشنگ ابتهاج



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۵:۳۶
دریغا

غصه می سوزد مرا ، باران ببار

کوچه می خواند تو را ، باران ببار

ابرها را دانه دانه جمع کن

بر زمین دامن گشا ، باران ببار

خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است

آسمان را کن رها ، باران ببار

باغبان از کوچه باغان رفته است

ابر را جاری نما ، باران ببار

موج میخواهد بیابان سکوت

با خوِد دریا بیا ، باران ببار

تا بیاید آن بهار سبز سبز

تازه تر باید هوا ، باران ببار

سینه ام آشوب و دل خونابه است

غصه می سوزد مرا ، باران ببار


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۴:۵۸
دریغا