.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

۱۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

امسال اگر حال و هوای دلم را بخواهی، راستش ابریست*؛ انگار
گوشه ای از دلم را جایی *گم کرده ام*، اما هر چه می گردم
*مکانش
را نمی یابم، آئینه هفت سین قلبم یک
رُمان سیاه به گوشه اش تزئین دارد. بیا به یاد
دلِ شکسته بانو شمعی اگر چه خَمیده
روشن کنیم و دعای اَلعَجل برای مولا بخوانیم، شاید
سال جدید، دل مُرده مان به قدوم مبارکش زنده
شود
.

.

و اما یک آرزو بگویم که انگار محال است…. که
ای کاش عید را بقیع به تحویل می گرفتم

.

بُگذار با اشک هایم برایت یک حرم بسازم ماه بانوی
من….

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۲
دریغا

این روزها عجیب دلتنگش شده ام ، آنقدر که میخواهم
دنیایم نباشد تا که تنها او باشد و
بس!! که او مرا کافیست

.

 دنبال راهی یا که جاده ای که کوتاه باشد یا
شاید یک معجزه که من را به او
برساند؛ یا شاید*معجزه ای در حد مرگ!!*

.

 

خدا را می گویم…

 

 

دنبال راهی یا که جاده ای که کوتاه باشد
یا
شاید یک معجزه که من را به او
برساند؛
یا شاید*معجزه ای در حد مرگ!!*

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۰
دریغا

آخرین جمعه سال است بیا آقاجان

حالمان رو به زوال است بیا آقاجان

من غزلهای به یاد تو فراوان دارم

که پر از درد و ملال است بیا آقاجان

آخرین جمعه سال.چه واژه غریبی!!آخرین جمعه!چه کردیم در این جمعه ها که آقایمان را ندیدیم؟چه کردیم که لیاقت دیدن نیافتیم؟

کاری که برای فرج نکردیم هیچ،کاری کردیم که نخواست بیاید.

هفته ها را ،روزها را،ساعتها را،لحظه ها را بی یاد او سپری کردیم،برای آمدنش جانانه دعا نکردیم و او چه غریبانه میان ما آشنا نامها غریب شد!

نمی دانم چرا ولی نیامد،48 جمعه سال گذشت اما بی او،چند جمعه را با ندبه آغاز کردیم نمی دانم اما خوب می دانم که اگر خالصانه می خواندیمش می آمد.

این همه بیچارگی و بلا را دیدیم اما باز خالصانه نخواندیمش،چه شد که با این همه اتفاق باز آنگونه که باید دلتنگش نشدیم؟،باز انگار نه انگار که کسی را داریم که در غیبت است،که گویی به خاطر ماست که می آید،که گویی صاحبمان اوست.

 و باز هم قرار است سال را بدون تو تحویل کنم.

ولی این جمله را با تردید می نویسم،شاید فرادا بیایی کسی چه می داند؟

شاید بنا باشد امسال دعای سال تحویلمان به جای "اللهم عجل لولیک الفرج"شکر فرجش باشد کسی چه می داند؟

و به همین امید است که زنده ایم و نفس می کشیم.

به این امید که شاید فردا بیایی....

شاید....

 

دعای فرج  امام زمان :

إِلَهِی عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ وَ انکَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَیکَ المُشتَکَی وَ عَلَیکَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الأَمرِ الَّذِینَ فَرَضتَ عَلَینَا طَاعَتَهُم وَ عَرَّفتَنَا بِذَلِکَ مَنزِلَتَهُم فَفَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَولانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ أَدرِکنِی أَدرِکنِی أَدرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ یَا أَرحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

یک سال دیگر نیز از عمرم سپری شد،راحت تر بگویم یک سال دیگر به سال های زندگانیم بدون تو اضافه شد!
اف علی الدنیا!
اف بر این دنیای من که بدون تو دارد می گذرد!
آقای من!
سید من!
مولای من!
عزیز زهرا!

یوسف فاطمه!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۷
دریغا

بنام خدا ؛ 

خدایا شکرت امروز دوباره هوا ابری شد و نم نم بارون زمین رو خیس کرد…

کویر دلم خیلی نیاز به بارون رحمتت داره ای خدای مهربون..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۲
دریغا

السلام بر تو ای عبد صالح خدا

این آخر سالی می دانی چه غوغایی توی دلم است

در پرونده ی همه ی جمعه های رفته ام

یک گل نرگس پژمرده به یادگار گذاشتم

و شمع عمرم آب شدنم رابه نظاره ی چشمانت سپرد

آه از بی تابی های بی دلیل

آه از غم های بی پایان

و آه از غصه های انتهای شادی

همان شادیها که تو را کم دارد

دلم را به هوهوی بادهای هنگام غروب سپردم

تا از کسالت ابرهای مردد از گرفتن باران برهد

و همراه شود هرجا که تو خواسته ای بارانیش کنی

از شهر خسته ام

از خانه نیز

و از خود

که اینچنین بی تو بودن ها را تحمل می کند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

مولای من
دیگر نگارمن بیا
و از دل خود آینه باران کن همه ی
دلهای کدر شده ی غبارگرفته را
تو خانه تکانی کن
این شیشه ی زنگار گرفته ی قلوب را

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۱
دریغا

 

آسمان، آبی‌تر،
آب آبی‌تر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.

رخت می‌شوید رعنا.
برگ‌ها می‌ریزد.
مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست.

زن همسایه در پنجره‌اش، تور می‌بافد، می‌خواند.
من "ودا" می‌خوانم، گاهی نیز
طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری.

آفتابی یکدست.


سارها آمده‌اند.
تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند.
من اناری را، می‌کنم دانه، به دل می‌گویم:
خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود.
می‌پرد در چشمم آب انار: اشک می‌ریزم.
مادرم می‌خندد.
رعنا هم.

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۱۰
دریغا

شقایق. . .

اگر جایی که 'باید'،

نباشد

خیلی زود

پژمرده می شود

 

 

گاهی به جایی می رسی

با هر بار شنیدن یا دیدنِ اسمی

که حتی شاید دوستش هم نداشتی

بغض گلوتو می گیره...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۴۵
دریغا

کودکی بیش نبود اما کف دستانش را بهم چسبانیده بود ...
کمی گندم مابین نگاه داشته بود و چشم در چشم پدر ...
پدرجان، اینها را به مردم بدهید ... گرسنه تر از منند
پدر پیشانی دخترک را در میان شعب ابی طالب بوسید ...
آنجا بود که شد بغضة منی ...

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۲۱
دریغا

غروب که میشود

 

دلم هوای آسمان می کند!

اگر غروبِ پنجشنبه باشد

یک جور هوایی میشود،

اگر غروب جمعه باشد؛

بدجور...!

وگر بارانی باشد این غروب ها،

دیگر؛ کار تمام است...

جایی نوشته بود؛

جهنـــــمـﮯ بـپـــا میــــکنــد

دلــــــــم / ..

وقـــــتـﮯ

شـــــــعرﮯ بیــــــاید و

"تــــو"

میــــــان آن نبــــاشــــﮯ...

با خودم گفتم

اصلاً مگر میشود

جایی باشد

که "تو"

نباشی...


 

غروب پنجشنبه نوشت: غروب امروز با نم نم باران همراه بود. به امید آمدن آن مرد بارانی در غروب فردا؛ در این شب یلدایی کمیل میخوانم...

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ...

خدایا بیامرز برایم آن گناهانی را که از (اجابت) دعا جلوگیری میکند.../ دعای کمیل

 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۱۶
دریغا

آقـای ِ خـوب ِ مـن

مـن ، بـد ! ولـی ..

امـــــروز دلـ ـتـنـگی

از هـمـیـن چـشـمـان ِ گـنـاه دیـده ام  لـبـریـز شـد ...

مـگر نـه اینـکه آهــــوی ِ رمیــده ی چشــمان ِ مــرا تو ضــامنی ؟! .. /

 

 
رواق ِ مسجد ِ گوهرشاد ، چشم تو چشم ِ گنبد ؛ مشکلات ی سختم آسان شد ولی کاری بکن | دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود ... ، دوساعتی از اذان ظهر گذشته بود و حرم به طور ِ دلنشینی خلوت، جون میداد برای اینکه سرمو بلند کنم بذارم باد رد اشک رو صورتم رو خنک کنه ، کمتر از دوساعت دیگه بلیط داشتم برای ِ برگشت به یزد و دلتنگی بدجوری بغض شده بود به گلوم . چند نفری اومدن و شرایط ایده آلم بهم خورد. چشم یکی از دوستاشونو بسته بودن . هی میگفت :« کجا میبرینم ؟» کسی هم جواشو نمیداد . رسیدن جایی ک من نشسته بودم رو به گنبد . بهش گفتن : « چشماتو باز کن » دوست داشتم جای اون آدم باشم و ببینم چه حسی داره الان ، چون تا چند دقیقه ای دیگه صدایی از هیچ کدومشون نمیومد و فقط اشک ... من هنوز که هنوز ِ از این زاویه گنبد رو میبینم دلم هشت باره میریزه ... آقا اذن نمیدی ؟!.. / .

 
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۰۴
دریغا