.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

چه عاشقانه ی زیباییست

وقتی که میگویی:

الهــــی...

و او می گوید

عبــــدی...

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۰
دریغا

اینجا همه دلتنگند

دنبال گمشده ای هستند

من هم دنبال گمشده ای می گردم

گمشده ای به نام من

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۸
دریغا

کوله بارِ سفـر را که می بندی …

می مانی با یک بغل التـماس دعا و دستانِ خـالی

اما پـُـر از حـاجت !

می آیی زیـارتِ امام .. شایــد هم حـجِ فقــرا ..

و تــو حـاجی می شـوی!

می آیـی با پای پیـاده

یا چـرخ هایی که تا اینجـا می دونـد

و تـو را می رسانند تا آسـمانِ اینجـا ..

 
 
 

یـا ضامـن آهـو!

دلـم بـرای یک لحظـه فقط یک لحظـه

هـیجـانِ رسـیدن نـوک انگشتهـایم

به ضریـح سـردت

که گرمـا بخـش ایـن همـه زائـر اسـت ،

تنـگِ تنـگ اسـت 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۲
دریغا

مولای من!

تو را امام غریب می*نامند…

می دانم بد میزبانی بودند و در مهمان نوازی وفا نکردند.

مولای من!

بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی…

تو میزبان گریه ها و نیازها؛ غمها و دلتنگی های ما هستی….

تو که غریبی را احساس کرده ای!

حال غریبه ها به آستان کرم تو چشم دوخته اند و به دستان پر مهرت توسل کرده اند…

مولای من!

می خواهم از زائرانی بگویم که جاده به جاده و شهر به شهر گذشته اند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.

مولای من!

می خواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگویم که سجده گاه قدوم مهمانانت شده است؛

از کبوتران عاشقی که گرداگرد حرم پاک تو می چرخند و تو را طواف می کنند؛

از نسیم بگویم که بیرق گنبدت را بوسه یاران می کند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک می برد.

مولای من!

می خواهم از آسمان بگویم که هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانیه از تو جان می گیرد و در پیشگاه شکوه تو جان می دهد.

ای آفتاب مهربانی!

می خواهم از خورشید بگویم که هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می زند و از ضریح تو نور می گیرد.

ای حجت خدا!

خوش به حال جاده که از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را می شکند و خاک پایشان را به سینه زخم آلود خود می زند؛ که عمری است از طواف تو جا مانده است.

خوش به حال رواق ها، درها و دیوارهایی که از نفس مهمانانت پر می گیرند و به ضریح پاک تو می رسند.

خوش به حال مناره ها وکاشی ها!

حال در سالروز طلوع جاودانه تو ای شمس الشموس، از راه دور به میعادگاه عاشقی تو چشم دوخته ایم تا از جام کرامتت جرعه ای بنوشیم.

ما را بی نصیب مگردان!

 

 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۲
دریغا