.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

۵ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

هوالعشق
با سلام خدمت شما دوستان عزیز و مهربانم
دلنوشته ای در این شب از من حقیر تقدیم به شما که در یک جمله ارزویم براورده شدن ارزوهایت هست🙏

 

آرزو کن! بهترین ها و بزرگ ترین ها را بخواه! 🙏
شاید بزرگ ترین آرزوی تو، کوچک ترین معجزه خداوند باشد.  آرزو کن! بخواه که آرزوی دیگران برآورده شود.🙏
شاید برای اجابت آرزوی همسایه ات، «فقط» یک آمین کم باشد.  آرزو کن! اما شادمانه و با احساس خوشبختی آرزو کن!🙏
شاید کف آرزوهای تو، سقف آرزوهای دیگری باشد. 
آرزو کن! نگران تقدیر و سرنوشت از پیش نوشته شده نباش!🙏
شاید تقدیر شده باشد هر چه تو خواستی!
 آرزو کن! نه تنها برای خودت که برای دیگران، 🙏
برای کسی که دو سه تا کوچه آنسو تر زندگی می کند و هیچگاه ندیدی اش
شاید او نیز در حال آرزو کردن برای توست. بگذار خوبی بدون پاسخ نماند.  آرزو کن! اما فقط آرزو نکن!🙏
دنیا، به شایستگی هایت پاسخ می دهد
نه فقط به آرزوهایت
پس، شایسته آرزوهایت باش🙏🙏


٢٦ فروردین ماه ١٣٩٥

🔸دوست دار شما محمد مهدی اقبالی

🔸باغشهر ایران  تفت.یزد 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۰۵
دریغا

 تا ابد به آنهایی که وقت تشنگی شدید  و بی آبی 

قمقمه ها راخاک می کردند تا کمتر یاد آب بیفتند

مدیــونیــم


 

 

 

آه نوشت ♣

مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن،
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن،
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن؛
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را
شهید سعید زقاقی


 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۷
دریغا

دل نوشته ی ماه مبارک رمضان

نمی دونم با شنیدن ماه رمضون یاد چی می افتین و یادآور چه چیز هایی براتون هست من که بچه تر بودم با شنیدن ماه رمضون یاد زولبیا بامیه می افتادم  یاد حلیم و شعله زرد که با دارچین روش تزئین می شد یاد آش رشته چه صفایی می داد . دم اذون مغرب وقتی که سفره ی افطار پهن می شد می رفتم از هر کدوم از افطاری ها با انگشتم مزه ی تک تکشون رو می چشیدم اما مزه ی هیچکدوم از اونها به مزهی شنیدن صدای ربّنای شجریان نمی شد اون هم وقت افطار .اون موقع یعنی اون وقتی که کمی بچه تر بودم معنای آواز و دعایی که شجریان می خوند رو نمی دونستم اما حالا که می دونم مزه اش چندین برابر شده (( رَبّنا اِغفِرلَنا ذُنوبَنا)) یعنی پروردگار ما گناهان ما را ببخش و بیامرز .

وقتی یک کم فکر می کنی می تونی معناهای دیگه ای رو هم برداشت کنیم این که لازمه ی بخشیده شدن گناهامونه ، گناه نکردنه ، خود سازی کردنه ، معدبمون کردنه که بعد از ۱۱ ماه در این ماه به استراحت می پردازه و جسممون بعد از ماه رمضون تنظیم می شه یعنی خوب ساخته و خود سازی می شه ما این اخلاق و اعمالمونه که باید خوب ساخته بشه یعنی باید ساختمون ایمانمون را حسابی درست کنیم که تو مرحله ی اول نماز چون ستون این ساختمونه یعنی باید بخونیمش اون هم اول وقت .

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۰۴:۵۱
دریغا

اولین سحر ، اولین روزه ...

از روزگارى که مى خواستى رمضان را مثل بزرگترها با روزه گرفتن مزه کنى مدت ها مى گذرد. چند سال قبل بود؟! چند تا رمضان؟! مى نشینى رو بروى آینه و از خودت مى پرسى این چندمین رمضانى است که آمده و تو از سحر تا افطار میهمانش بوده اى؟!مى شمارى و خودت هم مى دانى که مهم نیست رمضان امسال چندمین باشد ... این مهم هست که هنوز هم سحر که مى شود همان شوق بچگى زیر پوستت مى دود... هنوز هم عشق با «الله اکبر» اولین سحر، گرم تر و گیراتر از همیشه سراغت مى آید... درست مثل دفعه اول که تو بودى و رمضان بود و ذوق براى سحرى بیدار شدن... نشستن کنار سفره مثل آدم بزرگ ها و لقمه هاى غذا را با عجله پایین دادن... روزهایى که بین خواب و بیدارى مى نشستى تا صداى اذان توى کوچه بپیچد مهم نیست حتی اگر خدا با تو قهر باشد یا تو با خدا ، رمضان آمده بدون توجه به این قهر و آشتی ها باور نمی کنی  فقط کافى است یک نگاه به در و دیوار شهر بیندازى، به زولبیا و بامیه هایى که داخل ویترین شیرینى فروشى ها خودنمایى مى کنند... یا از کنار بساط حلیم و آش رشته دم افطار بگذرى تا حس کنى که این روزها شهر هم حال و هواى دیگرى داردکه شهر هم نو شدن را تجربه مى کند با آدمهایش...

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۳ ، ۰۴:۳۷
دریغا

هوالحق

 

تولد دوباره
اگه خوبتر بودید خوبتر بمونید...
اگه خوب بودیم خوبتر بشید...
اگه بد بودیم خوب بشید...
اگه بدتر بودید بد بشید بعد خوب بشید...

 

 

روز یک شنبه مورخ 91/11/15 نسیم بهاری عجیبی در حال وزیدن بود...

در زمستان این هوای بهاری برایم جای تعجب داشت ...

هنوز ساعت به 11 صبح نرسیده بود که غباری غلیظی از گرد و خاک فضای شهر راه فرا گرفت ...

هوا جوری تاریک شده بود که به اجبار چراغ های منزل را روشن کردیم ...

انگار طبیعت داشت قدرتش را به رخ ما می کشید ...

زمان زیادی نگذشت هوای بهاری جای خودش را با هوای سرد عوض کرد ...

برف شروع به بارش کرد ...

اعضای تیم امداد و نجات جهت امداد رسانی به در راه ماندگان احتمالی ، در مسیر های کوهستانی حضور پیدا کردند ...

 

 در طول روز با تردد در طول مسیر در چند نوبت ، تعداد  10 دستگاه خودروی سواری که در برف و یخبندان گیر افتاده بودند رانجات داده و کمک رسانی کردند ...در چند مسر نیز کار تثبیت منطقه را انجام دادند ...

 با همه این سختی ها روز جای خود را به شب داد ...ساعت 19:30 با به صدا در آمدن زنگ پایگاه امداد ؛ تیم جهت امداد و نجات به مصدومین حادثه تصادف به  گردنه علی آباد عزیمت کردند ...

ده دقیقه بیشتر نگذشته بود که حادثه ای قلب همه امدادگران این شهرستان را از کار انداخت ...

 

 

 

 

***********************************************************************

22 بهمن 1391

خدا را شاکرم که بعد از تصاوف وحشتاناکی که در ماموریت هلال بودم سالم بیرون اومدم و با اوضاعی که دیدم از تصادف و... سالم هستم و این مبنا را بر این دانستم که تولدی دوباره بوده است واقعا یادم میاد هنوز هرش خوابم نمی بره و فقط گریه میکنم و این لطف خدا و دعای مردم و دعای دوستان ماه نویی بوده که سالم وهستیم.نمیدونم چی بنویسم و تشکر کنم در این مدت از همه دوستان گل ماه نویی که ما رو از دعای خیر خود بی بهره نساختند.ان شاءالله بتونیم در شادیهاشون جبران کنیم.سپاس  از دوستان و امدادگران شهرمان که این چند روز همیشه و هر لحظه بالاسرمون بودند خداوند اجرشان بدهد

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سپاس و تقدیر وِیژه از مدیر عامل استان جناب آقای پارسائیان و معاون امداد جناب آقای زارع  و جناب آقای دریای مسئول عملیات و پشتیبانی  جناب آقای مجیبی فر رئیس شعبه شهرستان که در سر تصادف حاضر شدند و مارو به اورژالنس انتقال دادند و تا ساعات پایانی شب در بیمارستان بودند خداوند همچون مسئولان دلسوز و زحمتکش را حفظ کنه و بهترینها را برای این عزیزان آرزومندم

********

 از دو دوست خوب و امدادگر شهرستان که صبح و شب در بیمارستان در این چند روز بالای سرمون بودند و به تک تک دوستان میرسیدند جناب آقای محمد رضا عسکری و محمد احمدی تقدیر میکنم ان شاءالله بتونیم از خجالت این دوستان هم دربیاییم و بتوانیم تو شادیهاشون جبران کنیم

********

 از دوستان که به عیادت آمدند و ما رو خوشحال کردند خانم خلج و زهرایی و خانم حیدری که از شهر دور به اینجا آمدند و در چندین نوبت در بیمارستان حاضر شدند ان شالله بتونیم از خجالت این عزیزان هم دربیاییم و خداوند بهترینها را برایشان فراهم سازد هچنین از دوست و برادر خوبمان آقا میلاد صمیمی که این چند روز اینجا بود و هر لحظه بالای سرمون بود تشکر ویژه واقعا خدا خیرش بده و هرچی دوست داره خدا بهش بده

در پایان از همه دوستان که شرمنده اگه اسمشون رو از یاد بردم و از همه و همه دوستان خوب ماه نو و امدادگران و جوانان برادران و خواهران شهرستان تفت و کارمندان هلال احمر استان و شهرستان تفت و مهریز تقدیر و تشکر میکنم و انشالله بتونیم جبران مجبت کنیم و بهترینها را برای همه این عزیزان آرزومندیم.....به هر حال وظیفه دونستم تو این مدت که نبودم بیام و لطف دوستان را با چند خطی سپاس و تقدیر و تشکر نمایم انشالله بتوان تو شادیهاشون جبران کنم

*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*

========================================================

 

و اما امروز 15 بهمن ماه 1392

یکسال گذشت ......

بله امروز یکسال از آون حادثه گذشت و خداوند از اون فرصتی که بهمون داد تا دوباره به زندگی برگردیم و خود را بیشتر بشناسیم و این لطف خداوند بود که همه مون تو اون تصادف سالم موندیم و باید خدارو رو روزی هزار مرتبه بخاطر این لطف و محبت شکر نمود واقعا بعد از اون تصادف در زندگیم یه تغییراتی دادم و سعی کردم انگار محمد مهدی اقبالی دیگری متولد شده است و انشالله توانسته باشم اون چیزی که خدا میخواسته رو تو این یکسال فرصتی که بهمون داد انجام داده باشم و باز هم انجام بدم...

 

خدای خوبم

با اینکه روزا و شبامو گم کردم

ولی به داشتنت و بودنت محتاجم

محتاج حس کردنت

و اینکه هر لحظه در کنارم باشی

بعضیا میگن خوش خیالم که لبخند میزنم

میگن زندگی کجاش قشنگه ؟

دلت به چیش خوشه؟

افکار مثبت کدومه ؟همش دروغه ، مسخره س

ولی من میدونم که

همین افکار هم تو در ذهنم جاری میکنی

تا ناامید نباشم

و از زندگیم بهره ها ببرم

میدونم که میدونی شکرگزارتم همیشه

و بخاطر بزرگترین نعمتت که سلامتی منه

ممنونم خدای خوبم ...شکرت

میدونم با درک تمام این سختیها

که میگذرد

گرچه دلم گاهی به درد میآید

اما

با اشک لبخند میزنم

شاید نتوانم دریچه ی چشمانم را ببندم

تا اشک نریزد

اما میتوانم دریچه ی قلبم را ببندم

تا دل نبندد

تا دلم گرویی باشد تنها در اختیار تو

چون تو

تنها محبوبی هستی که میدانم

مواظب نازکی دلهایی

و میدانی چطور میتوان یک دل را

همیشه گرم نگه داشت

خدا خوبم بیشتر از همیشه دوست دارم

با اشک و لبخند دوست دارم

 

 

 

 

خدای خوبم

ممنونم بخاطر کاری که برام فراهم کردی

دوستت دارم خدای خوبم

از اینکه تمام لحظه ها در فکرم خطور میکنی

تا دست از پا خطا نکنم

یا مواظبمی تا گناه نکنم

 ممنونم

از اینکه به اینجای زندگی

و درک حضورت رسیدم ممنونم

اشک شوقم پیشکش وجود بی همتای تو

***********************************************************

خدایا بخاطر همه خوبیهایت ازت ممنونم ... دوست دارم خدا

ممنون از همه شما دوستان گل اگه پرحرفی کردم

امدادگران و نجتگران عزیز این روزا خیلی مراقب خودتون باشید

بهترینها را برای همه تون آرزو دارم...

یا علی...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۳۷
دریغا