.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

باز هم پاییز زیبا....

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۲۴ ب.ظ

باز دوباره فصل برگ ریزان آمد ، دوباره نسیم مهربان پاییزی می وزد...
فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است ....
دوباره غروبهای پاییز و دوباره صدای خش خش برگهای درختان زیر پاهای 
خسته....
دوباره باران پاییزی و دوباره شوق قدم زدن در کوچه باغها ...
یک نیمکت خالی و برگهای زردی که بر روی آن ریخته است ، یک دل خسته با یک 
عالمه درد دل بر روی آن نشسته و میخواند شعر پاییز را....
پاییز همان فصلی است که زیباست با برگ ریزانش ، خش خش درختانش ،
نم نم بارانش !فصلی است که آغاز باران است ، آغاز شبهای بلند با مهتاب 
است....
بیا با هم پاییز را زیباتر از بهار در این دفتر عشق نقاشی کنیم...
پاییز من بهاریست ، پاییز من طلوع یک فصل رویاییست و طبیعت آن
از بهار نیز زیباتر است....
پاییز من فصل آرزوهاست ، فصل شکفتن گلهاست ، فصل شروع بارانهاست!
پاییز به من آموخت رسم عاشقی را در زیر درختانی که با نسیمی آرام برگهایشان 
را به قدمهای سبز هدیه میکنند ...
فصل انتظار من و بی قراری باد پاییزی فرا رسید ...
انتظار برای افتادن برگ سبز آرزوها در میان برگهای زرد از درخت....
باز دوباره پاییز ، و باز انتظار برای باریدن باران پاییزی



پاییز میرسد ... 

و از انبوه برگهای زرد رنگ ،


میوه هایی طلایی رنگ باقی مانده اند ! 

انبوه برگهای رقصنده با باد ... 

هیچگاه اجازه جلوه به میوه ها را نداده بودند؛ 

چه در بهار وچه در تابستان !

و عجیب که خزان ،

برگها را بیقیمت کرد و میوه ها را قیمتی !

 

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد، خدا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش، صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند       
   
 .........................

علی رضا بدیع

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۳۰
دریغا