.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

۸ مطلب با موضوع «دلتنگی» ثبت شده است

دلم گرفته بود

اندوه داشتم وغصه موندم چکارکنم

گریه امانم را بریده بود آخه پیش همه

نمیشد گریه کرد

دست خودم نبود شروع کردم به نوشتن

بهم می گفتند چی می نویسی که اینقدر

اشک میریزی؟

دنبال بهونه بودم.

میخوام دلنوشته بنویسم برای مولام.

دوستی و عزیزی بهم گفت تو که امام رضا رو داری برو
پیش امام

رضا اروم میشی رفتم حرم و با امام رضا درد دل کردم

آقاجون کمکم کن سخته طاقت ندارم

اقاجونم اومدم خودمو دخیلت کنم، شاید

شفا پیدا کنم

شاید روحم آزاد بشه.

مگر همه نمیان کنار پنجره فولاد

مریضارو میارن دخیل میکنن تا شفا پیدا کنن.

منم مریضم. شفا میخوام اقاجون ،

مگر فقط باید سرطانی ها رو شفا بدی.

مگر فقط باید نابیناهارو بینا کنی.

مگر فقط باید انسانهای فلج را بلندشون

کنی. مگر خودت نگفتی مزد کارگر رو قبل از خشک

شدن عرقش بدین.

منم اومدم خدمتت یک روز با زائرات

بودم خدمتت رو کردم مزدمو میخوام

*اقا جون روحمو شفا بده ارومم کن دلم گرفته*

*دلم پر میکشه ضریحت رو که میبینم انگار خوشید عالم تاب رو میبینم*

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۱۷
دریغا

بنام خدا ؛ 

خدایا شکرت امروز دوباره هوا ابری شد و نم نم بارون زمین رو خیس کرد…

کویر دلم خیلی نیاز به بارون رحمتت داره ای خدای مهربون..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۲
دریغا

* میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی

* برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است...

* یک پنجره از ابر بهارم لبریز
لبریزتر از غم غروب پاییز
در محکمه ام نوشت دنیا روزی
تبعید به غربت جنوب پاییز ...

* بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز

* برگ های پاییزی
سرشار از شعور درخت اند
و خاطرات سه فصل را بر دوش می کشند
آرام قدم بگذار ….
بر چهره ی تکیده ی آن ها
این برگها حرمت دارند.

* براى همه پاییز با مهر شروع میشه
اما پاییز زندگى من
جایى شروع شد که مهر تو تموم شد ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۳:۵۰
دریغا

نگاهت اینجاست

روی خط ممتد زندگیم

صدایت هم اینجاست

کنار پنجره شکسته ی دلم

ولی دلت اینجا نیست،

هیچ وقت نبوده

هیچ گاه دلت به دلم نظر نکرد،

شیشه ی دلم شکسته،

احتیاط کن،

مبادا خرده هایش زخمیت کند

هرچند که من آن ها را فرو می دهم

خرده هایش قلبم را به درد می آورد

می دانی؟

جای دلت همیشه اینجا خالیست....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۲ ، ۲۱:۰۲
دریغا

دل است دیگــــــــر ...

صاحبــــ میخواهد

نگـــــــاه میخواهد

صــــــدا میخواهد

صحنـــ میخواهد

بهتـــــــــر بگویم!! دلیــــــل...میخواهد

اربــــاب می خواهد حســــــــــــــین.. ..

*********
دل من:
آرام باش،
توکل کن،
تفکر کن،
دعا کن،
دعا کن برای سفر..



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۰
دریغا

باز دوباره فصل برگ ریزان آمد ، دوباره نسیم مهربان پاییزی می وزد...
فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است ....
دوباره غروبهای پاییز و دوباره صدای خش خش برگهای درختان زیر پاهای 
خسته....
دوباره باران پاییزی و دوباره شوق قدم زدن در کوچه باغها ...
یک نیمکت خالی و برگهای زردی که بر روی آن ریخته است ، یک دل خسته با یک 
عالمه درد دل بر روی آن نشسته و میخواند شعر پاییز را....
پاییز همان فصلی است که زیباست با برگ ریزانش ، خش خش درختانش ،
نم نم بارانش !فصلی است که آغاز باران است ، آغاز شبهای بلند با مهتاب 
است....
بیا با هم پاییز را زیباتر از بهار در این دفتر عشق نقاشی کنیم...
پاییز من بهاریست ، پاییز من طلوع یک فصل رویاییست و طبیعت آن
از بهار نیز زیباتر است....
پاییز من فصل آرزوهاست ، فصل شکفتن گلهاست ، فصل شروع بارانهاست!
پاییز به من آموخت رسم عاشقی را در زیر درختانی که با نسیمی آرام برگهایشان 
را به قدمهای سبز هدیه میکنند ...
فصل انتظار من و بی قراری باد پاییزی فرا رسید ...
انتظار برای افتادن برگ سبز آرزوها در میان برگهای زرد از درخت....
باز دوباره پاییز ، و باز انتظار برای باریدن باران پاییزی



پاییز میرسد ... 

و از انبوه برگهای زرد رنگ ،


میوه هایی طلایی رنگ باقی مانده اند ! 

انبوه برگهای رقصنده با باد ... 

هیچگاه اجازه جلوه به میوه ها را نداده بودند؛ 

چه در بهار وچه در تابستان !

و عجیب که خزان ،

برگها را بیقیمت کرد و میوه ها را قیمتی !

 

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد، خدا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش، صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند       
   
 .........................

علی رضا بدیع

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۲۴
دریغا

امروز دلم گرفت از سخن دوستی

دلخوری ها را زود فراموش می کنم


اما به خودم نهیب زدم، حرفها و رفتارم را مرور کردم

شاید اشتنابهی از من سر زده باشد!

خیلی مراقب حرف هامون باشیم

شاید برای ما مهم نباشه

اما ممکنه اون لحظه دلی بد بشکنه!

ممکنه اشکی ریخته بشه و قلبی تیر بکشه

مواظب روزهای خوب و رفقامون باشیم...

رفاقت خوب کم شده

حداقل خودمون رفیق خوبی باشیم

اگر همه این قانون را رعایت کنن

همه رفاقت ها پایدار می مونه!

از خودمون شروع کنیم...



امام صادق علیه السّلام فرمودند:
 دوستى را شرایطى است و اگر همه این شرایط در کسی نباشد  او را دوست کامل نشمار و کسى که هیچ یک از این شرایط در او نباشد در هیچ مرتبه از دوستی با او رفاقت نکن.
شرط اول آنکه پنهان و آشکارش براى تو یکى باشد.
دوم آنکه آراستگى تو را آراستگى خود بداند و سرافکندگى تو را سرافکندگى خودش.
سوم آنکه ثروت و مقام روحیه او را تغییر ندهد.
چهارم آنکه از آنچه در دسترس توانائى او است از تو دریغ ندارد
پنجم آنکه در سختیهاى روزگار تو را رها نکند.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۰۵
دریغا
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

فاضل نظری


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۱۶
دریغا