.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

من غرورم را به
 عشق "تـو"
زیر پا می گذارم!
تو هم مرا ببخش ...

اللهم أنتَ أنتَ، و أنا أنا...
 خدایا! تو، توئی با همه مختصات مهربانی و پروردگاری ات.
 و من، منم با همه خبائث و حقارت های بندگی ام.
..

+ عاقبت میخواهی با من چه کنی ، مهربانِ من ؟
 

ارحم الراحمین من ...

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۵۸
دریغا

زیارت عاشورا  را بخوانی
گر بمیری هم شهیدی ...

+ سعی داشته باشیم ، هر روز زیارت عاشورا بخوانیم
ده دقیقه (حداکثر) ، وقت زیادی ست ؟
+ اکثر شهدای ما ؛ با زیارت عاشورای ارباب
آسمانی شده اند ...

+ زیـارت عاشورا میخوانم ؛ تا هر روز
لبیـک بگویم، به حسین علیه السلام
جای تمام لبیک های که کوفیان باید میگفتند
ولی نگفتن ...
لبیک یا حسین


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۴۲
دریغا
اقدام مشترک امدادگران و مردم شریف ایران  در کاهش مصرف گاز
کمک کردن و امدادرسانی و نجات مردم فقط حضور در عملیات و
از نزدیک دست و پنجه نرم کردن با حادثه نیست
شما هم ناجی باشید فقط با کم کردن شعله بخاری و سیستمهای
گازسوز خواهشمندیم در جهت کاهش مصرف گاز و
کمک به توزیع گاز به همه مناطق کشور میزان شعله بخاری و درجه موتورخانه
شوفاژها و سایر سیستمهای گاز سوز را خاموش یا به پایینترین حدمصرف
برساننداز پوشاک گرم استفاده نموده و به هموطنان خود کمک کنیم.
سپاس از همکاری شمامن الان بخاری را خاموش کردم لباس گرم هم پوشیدم.
شما هم به ما بپیوندید…
با اشتراک گذاری مجدد به ما کمک کنید.
این اقدام همزمان در شبکه اجتماعی ماه نو .گوگل پلاس. فیس طب.کلوب و وبلاگهای اعضای جمعیت هلال احمر منتشر شده و پیگیری میشود. 

 
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۸
دریغا

هوالحق

 

تولد دوباره
اگه خوبتر بودید خوبتر بمونید...
اگه خوب بودیم خوبتر بشید...
اگه بد بودیم خوب بشید...
اگه بدتر بودید بد بشید بعد خوب بشید...

 

 

روز یک شنبه مورخ 91/11/15 نسیم بهاری عجیبی در حال وزیدن بود...

در زمستان این هوای بهاری برایم جای تعجب داشت ...

هنوز ساعت به 11 صبح نرسیده بود که غباری غلیظی از گرد و خاک فضای شهر راه فرا گرفت ...

هوا جوری تاریک شده بود که به اجبار چراغ های منزل را روشن کردیم ...

انگار طبیعت داشت قدرتش را به رخ ما می کشید ...

زمان زیادی نگذشت هوای بهاری جای خودش را با هوای سرد عوض کرد ...

برف شروع به بارش کرد ...

اعضای تیم امداد و نجات جهت امداد رسانی به در راه ماندگان احتمالی ، در مسیر های کوهستانی حضور پیدا کردند ...

 

 در طول روز با تردد در طول مسیر در چند نوبت ، تعداد  10 دستگاه خودروی سواری که در برف و یخبندان گیر افتاده بودند رانجات داده و کمک رسانی کردند ...در چند مسر نیز کار تثبیت منطقه را انجام دادند ...

 با همه این سختی ها روز جای خود را به شب داد ...ساعت 19:30 با به صدا در آمدن زنگ پایگاه امداد ؛ تیم جهت امداد و نجات به مصدومین حادثه تصادف به  گردنه علی آباد عزیمت کردند ...

ده دقیقه بیشتر نگذشته بود که حادثه ای قلب همه امدادگران این شهرستان را از کار انداخت ...

 

 

 

 

***********************************************************************

22 بهمن 1391

خدا را شاکرم که بعد از تصاوف وحشتاناکی که در ماموریت هلال بودم سالم بیرون اومدم و با اوضاعی که دیدم از تصادف و... سالم هستم و این مبنا را بر این دانستم که تولدی دوباره بوده است واقعا یادم میاد هنوز هرش خوابم نمی بره و فقط گریه میکنم و این لطف خدا و دعای مردم و دعای دوستان ماه نویی بوده که سالم وهستیم.نمیدونم چی بنویسم و تشکر کنم در این مدت از همه دوستان گل ماه نویی که ما رو از دعای خیر خود بی بهره نساختند.ان شاءالله بتونیم در شادیهاشون جبران کنیم.سپاس  از دوستان و امدادگران شهرمان که این چند روز همیشه و هر لحظه بالاسرمون بودند خداوند اجرشان بدهد

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سپاس و تقدیر وِیژه از مدیر عامل استان جناب آقای پارسائیان و معاون امداد جناب آقای زارع  و جناب آقای دریای مسئول عملیات و پشتیبانی  جناب آقای مجیبی فر رئیس شعبه شهرستان که در سر تصادف حاضر شدند و مارو به اورژالنس انتقال دادند و تا ساعات پایانی شب در بیمارستان بودند خداوند همچون مسئولان دلسوز و زحمتکش را حفظ کنه و بهترینها را برای این عزیزان آرزومندم

********

 از دو دوست خوب و امدادگر شهرستان که صبح و شب در بیمارستان در این چند روز بالای سرمون بودند و به تک تک دوستان میرسیدند جناب آقای محمد رضا عسکری و محمد احمدی تقدیر میکنم ان شاءالله بتونیم از خجالت این دوستان هم دربیاییم و بتوانیم تو شادیهاشون جبران کنیم

********

 از دوستان که به عیادت آمدند و ما رو خوشحال کردند خانم خلج و زهرایی و خانم حیدری که از شهر دور به اینجا آمدند و در چندین نوبت در بیمارستان حاضر شدند ان شالله بتونیم از خجالت این عزیزان هم دربیاییم و خداوند بهترینها را برایشان فراهم سازد هچنین از دوست و برادر خوبمان آقا میلاد صمیمی که این چند روز اینجا بود و هر لحظه بالای سرمون بود تشکر ویژه واقعا خدا خیرش بده و هرچی دوست داره خدا بهش بده

در پایان از همه دوستان که شرمنده اگه اسمشون رو از یاد بردم و از همه و همه دوستان خوب ماه نو و امدادگران و جوانان برادران و خواهران شهرستان تفت و کارمندان هلال احمر استان و شهرستان تفت و مهریز تقدیر و تشکر میکنم و انشالله بتونیم جبران مجبت کنیم و بهترینها را برای همه این عزیزان آرزومندیم.....به هر حال وظیفه دونستم تو این مدت که نبودم بیام و لطف دوستان را با چند خطی سپاس و تقدیر و تشکر نمایم انشالله بتوان تو شادیهاشون جبران کنم

*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*

========================================================

 

و اما امروز 15 بهمن ماه 1392

یکسال گذشت ......

بله امروز یکسال از آون حادثه گذشت و خداوند از اون فرصتی که بهمون داد تا دوباره به زندگی برگردیم و خود را بیشتر بشناسیم و این لطف خداوند بود که همه مون تو اون تصادف سالم موندیم و باید خدارو رو روزی هزار مرتبه بخاطر این لطف و محبت شکر نمود واقعا بعد از اون تصادف در زندگیم یه تغییراتی دادم و سعی کردم انگار محمد مهدی اقبالی دیگری متولد شده است و انشالله توانسته باشم اون چیزی که خدا میخواسته رو تو این یکسال فرصتی که بهمون داد انجام داده باشم و باز هم انجام بدم...

 

خدای خوبم

با اینکه روزا و شبامو گم کردم

ولی به داشتنت و بودنت محتاجم

محتاج حس کردنت

و اینکه هر لحظه در کنارم باشی

بعضیا میگن خوش خیالم که لبخند میزنم

میگن زندگی کجاش قشنگه ؟

دلت به چیش خوشه؟

افکار مثبت کدومه ؟همش دروغه ، مسخره س

ولی من میدونم که

همین افکار هم تو در ذهنم جاری میکنی

تا ناامید نباشم

و از زندگیم بهره ها ببرم

میدونم که میدونی شکرگزارتم همیشه

و بخاطر بزرگترین نعمتت که سلامتی منه

ممنونم خدای خوبم ...شکرت

میدونم با درک تمام این سختیها

که میگذرد

گرچه دلم گاهی به درد میآید

اما

با اشک لبخند میزنم

شاید نتوانم دریچه ی چشمانم را ببندم

تا اشک نریزد

اما میتوانم دریچه ی قلبم را ببندم

تا دل نبندد

تا دلم گرویی باشد تنها در اختیار تو

چون تو

تنها محبوبی هستی که میدانم

مواظب نازکی دلهایی

و میدانی چطور میتوان یک دل را

همیشه گرم نگه داشت

خدا خوبم بیشتر از همیشه دوست دارم

با اشک و لبخند دوست دارم

 

 

 

 

خدای خوبم

ممنونم بخاطر کاری که برام فراهم کردی

دوستت دارم خدای خوبم

از اینکه تمام لحظه ها در فکرم خطور میکنی

تا دست از پا خطا نکنم

یا مواظبمی تا گناه نکنم

 ممنونم

از اینکه به اینجای زندگی

و درک حضورت رسیدم ممنونم

اشک شوقم پیشکش وجود بی همتای تو

***********************************************************

خدایا بخاطر همه خوبیهایت ازت ممنونم ... دوست دارم خدا

ممنون از همه شما دوستان گل اگه پرحرفی کردم

امدادگران و نجتگران عزیز این روزا خیلی مراقب خودتون باشید

بهترینها را برای همه تون آرزو دارم...

یا علی...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۳۷
دریغا

نمی خواهم شما را بترسانم

ولی

اگر امروز جایی از کار شما گیردارد

شاید دلیلش نگاه غضب آلودی است که هشت سال پیش به مادرتان انداختید.

یا دادی است که بر سر پدرتان زدید

یا خدای نکرده کسی را در صفی هل داده اید یا پشت سر کسی حرف زدید و یا ...
هیچ عمل خیر و هیچ عمل شری بدون جواب نمی ماند

این عین آیه قران است

 

 

وجدان نوشت

ندای وجدان :جای پدر و مادرت کنار تو هست نه خانه ی سالمندان

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۰۷
دریغا

عبادت، یعنی انسان خدایی شود.

چرا اینکار را قبول کردی؟ اینکار را خدا دوست دارد.

چرا این حرف را زدی؟ اینکار را خدا دوست دارد.

آنوقت این عبادت یعنی رنگ الهی داشتن، یعنی قصد قربت داشتن.

حالا ولو انسان بنشیند سبزی پاک کند.

اگر ساده‌ترین کارها رنگ خدایی داشته باشد عبادت است.

و مقدس ترین کارها اگر رنگ خدایی نباشد عبادت نیست.

یعنی اگر انسان در محراب یک لیتر هم گریه کند،

اما ریاکار باشد گریه‌های در محراب، ارزش ندارد،

ولی آن چکشی که نجار به قصد قربت به چوب می‌زند ارزش دارد.

یعنی خدا مترش این است که اخلاص داری یا نداری. 

شما یک گوسفند را رو به قبله سر ببری، گوشتش حلال است.

پشت به قبله حرام است.

رو به قبله نماز درست است، پشت به قبله باطل است.

کلید اینطرف قفل می‌شود. این طرف باز می‌شود. یعنی یک کلید است حرکت می‌کند.

                          منتهی از اینطرف حرکت کنی قفل می‌شود،

                                                        از اینطرف حرکت کنی باز می‌شود...



موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۵۳
دریغا

ای کاش................................

شب و روز ،قهر و آشتی ، گریه و خنده ،غم و شادی و... در پی هم می آیند

 و می روند .روزگاری در کوچه پس کوچه های زندگی بوی عاطفه به مشام

 می رسید و محبت رایگان تقسیم می شد، خنده ها از صداقت بر روی لبها

جاری بود و حرفهای مردمان بوی طعنه نداشت ،شکوه ها فقط برای ساعاتی

 در کنج دل بود و زود پاک می شد و...........

اما امروز دیگر از این ها خبری نیست یا اگر وجود دارند باید به زحمت بدست آورد.

امروز بهار دیگر آن طراوت و سر سبزی  خود را ندارد و برف هم سفیدی خود را !

امروز از جور نامردیهای زمانه برگ درختان زرد و گل های  شکوفه پرپر

 می شوندمهر و محبت را باید به بهایی گزاف خرید که دیگر رنگی ندارند

؛ امروز غبار غم بر دلهایی که روزی عاشقانه و از سر صداقت عشق

 می ورزیدند نشسته و دلها در سکوت و بی صدامی شکنند. صداقت

 دیگر رنگی به رخ ندارد و انسان در این آوردگاه با خود می گوید: ای

 کاش ،ای کاش می شد...ای کاش دیگر وعده های دروغین نبود

، ای کاش دروغ و ریا نبود

، کاش صداقت و یکرنگی وجود داشت ، کاش خنده ها از روی صداقت

بود و هزاران کاش........ 


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۵
دریغا

گفتم از خروار ها فکری که هر روز به ذهنم می رسند کدام عاقلانه تر است
گفت برو بابا دل خوش سیری چند


گفتم من عادت کرده ام هر روزم را با افکار گلی بگذرانم
گفت زندگی چیزی نیست که لب تاقچه عادت از یاد من و تو برود


گفتم عشق یعنی چی
گفت عشق صدای فاصله هاست.فاصله هایی که از نقره تمیز تر است


گفتم عاشق کیست
گفت عاشق یعنی دچار


گفتم راز آفرینش در چیست
گفت کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ


گفتم زندگیم از بهر چه خالیست
گفت زندگی خالی نیست.مهربانی هست.خدا هست .ایمان هست


گفتم خدا را کجا می توان یافت
گفت در همین نزدیکی.لایه این شب بو ها .پای آن کاج بلند


گفتم گذشته دردناک و آینده نا معلوم است
گفت زندگی آبتنی کردن در حوضچه ی اکنون است


گفتم حقیقت چیست
گفت هر آنچه را که تو باور کنی حقیقت است


گفتم خوشا بحال کسانی که به دنبال حقیقتند
گفت خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند


گفتم راه خوشبختی از کدام طرف است
گفت خوشبختی خود راه است


گفتم فاصله من تا خوشبختی چقدر است

گفت فاصله تو تا گلی فاصله تو با خودت است

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۱
دریغا