.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

۵ مطلب با موضوع «یاس نوشته» ثبت شده است

آخرین جمعه سال است بیا آقاجان

حالمان رو به زوال است بیا آقاجان

من غزلهای به یاد تو فراوان دارم

که پر از درد و ملال است بیا آقاجان

آخرین جمعه سال.چه واژه غریبی!!آخرین جمعه!چه کردیم در این جمعه ها که آقایمان را ندیدیم؟چه کردیم که لیاقت دیدن نیافتیم؟

کاری که برای فرج نکردیم هیچ،کاری کردیم که نخواست بیاید.

هفته ها را ،روزها را،ساعتها را،لحظه ها را بی یاد او سپری کردیم،برای آمدنش جانانه دعا نکردیم و او چه غریبانه میان ما آشنا نامها غریب شد!

نمی دانم چرا ولی نیامد،48 جمعه سال گذشت اما بی او،چند جمعه را با ندبه آغاز کردیم نمی دانم اما خوب می دانم که اگر خالصانه می خواندیمش می آمد.

این همه بیچارگی و بلا را دیدیم اما باز خالصانه نخواندیمش،چه شد که با این همه اتفاق باز آنگونه که باید دلتنگش نشدیم؟،باز انگار نه انگار که کسی را داریم که در غیبت است،که گویی به خاطر ماست که می آید،که گویی صاحبمان اوست.

 و باز هم قرار است سال را بدون تو تحویل کنم.

ولی این جمله را با تردید می نویسم،شاید فرادا بیایی کسی چه می داند؟

شاید بنا باشد امسال دعای سال تحویلمان به جای "اللهم عجل لولیک الفرج"شکر فرجش باشد کسی چه می داند؟

و به همین امید است که زنده ایم و نفس می کشیم.

به این امید که شاید فردا بیایی....

شاید....

 

دعای فرج  امام زمان :

إِلَهِی عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ وَ انکَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَیکَ المُشتَکَی وَ عَلَیکَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الأَمرِ الَّذِینَ فَرَضتَ عَلَینَا طَاعَتَهُم وَ عَرَّفتَنَا بِذَلِکَ مَنزِلَتَهُم فَفَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَولانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ أَدرِکنِی أَدرِکنِی أَدرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ یَا أَرحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

یک سال دیگر نیز از عمرم سپری شد،راحت تر بگویم یک سال دیگر به سال های زندگانیم بدون تو اضافه شد!
اف علی الدنیا!
اف بر این دنیای من که بدون تو دارد می گذرد!
آقای من!
سید من!
مولای من!
عزیز زهرا!

یوسف فاطمه!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۷
دریغا

السلام بر تو ای عبد صالح خدا

این آخر سالی می دانی چه غوغایی توی دلم است

در پرونده ی همه ی جمعه های رفته ام

یک گل نرگس پژمرده به یادگار گذاشتم

و شمع عمرم آب شدنم رابه نظاره ی چشمانت سپرد

آه از بی تابی های بی دلیل

آه از غم های بی پایان

و آه از غصه های انتهای شادی

همان شادیها که تو را کم دارد

دلم را به هوهوی بادهای هنگام غروب سپردم

تا از کسالت ابرهای مردد از گرفتن باران برهد

و همراه شود هرجا که تو خواسته ای بارانیش کنی

از شهر خسته ام

از خانه نیز

و از خود

که اینچنین بی تو بودن ها را تحمل می کند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

مولای من
دیگر نگارمن بیا
و از دل خود آینه باران کن همه ی
دلهای کدر شده ی غبارگرفته را
تو خانه تکانی کن
این شیشه ی زنگار گرفته ی قلوب را

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۱
دریغا


اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن
باآمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد

چندگاهیست وقتی میگم :
صلواتک علیه و علی آبائه
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمیریزم



چندگاهیستوقتی میگم :
فی هذه الساعة
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای


چندگاهیست وقتی میگویم :
و فی کل الساعة
 دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست

 

 

چندگاهیست وقتی میگم :
ولیا و حافظا
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های

 اشکم را به نظارهنشسته است


چندگاهیست وقتی میگم :
و قائدا و ناصرا
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند


چندگاهیست وقتی میگم
و دلیلا و عینا
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی


چندگاهیست وقتی میگم :
حتی تسکنه أرضک طوعا
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم


چندگاهیستوقتی میگم :
و تمتعه فیها طویلا
به حال آنانی که در زمان دراز حکومت
شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم


اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار میخوانم
تا هم با آمدن نامت
دلم بلرزد

هم
اشکم بریزد

هم در جست و جویت باشم،

هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم و

هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۲۴
دریغا

خوش به حال انارها و انجیرها...
دلتنگ که می‌شوند می‌ترکند...




پ . ن : اللهم عجل لولیک الفرج

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۲:۰۰
دریغا

باز جمعه شب شد آقا نیومد. کی میای آقا؟

دلمون تنگ اومده. دیگه طاقت نداریم. تا کی باید بگیم خدا کند
که بیایی.


دلمون تنگ اومده. دیگه طاقت نداریم. تا کی باید هر جمعه شب
دلمون بگیره. اگر تو آقای مایی پس کوشی آقا؟


آقا دلمون تنگ شده. دیگه طاقت نداریم.

بیا دیگه آقا. تو رو جان مادرت بیا. تو رو جان جدت بیا آقا.
دیگه دلمون تنگ اومده. به خدا طاقت نداریم آقا.




باز جمعه شب شد آقا نیومد. کی میای آقا؟

چه جمعه هاکه یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم ودل شکسته ایم، نه
ولی برای عده ای چه خوب شد ، نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد ، نیامدی


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۱۸
دریغا