.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

چه می شد امروز شهید می شدیم

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ

 خدایا، تو میدانی که چه می کشیم ، پنداری که چون شمع ذوب می شویم ، آب می شویم ...

ما ازمردن نمی هراسیم ، اما میترسیم بعد ازما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد ، پس چه باید کرد؟

از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند وهم باید بمانیم تا فردا شهید نشود ، عجب دردی ...

چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم ...

 

بخشی از وصیت نامه

شهید مهدی رجب بیگی

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۸
دریغا

نظرات  (۱)

روحشان شاد و یادشان گرامی
شهدا با ارزش ترین سرمایه های این مرزوبوم می باشند
پاسخ:
ممنون حقیقتا هم همینطور هست