.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

بغضة منی ....

دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۲۱ ب.ظ

کودکی بیش نبود اما کف دستانش را بهم چسبانیده بود ...
کمی گندم مابین نگاه داشته بود و چشم در چشم پدر ...
پدرجان، اینها را به مردم بدهید ... گرسنه تر از منند
پدر پیشانی دخترک را در میان شعب ابی طالب بوسید ...
آنجا بود که شد بغضة منی ...

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۵
دریغا