.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

   دارم به لحظه‌ی دیدار نزدیک‌تر می‌شوم... باید وسایل سفر را جمع کنم و در این میانه همه‌اش تصویر شلمچه جلوی چشمانم به نمایش در می‌‌آید... وقتی که سرم را بر روی زانو ام و روی خاک‌های شلمچه نشسته‌بودم و برای دل بیچاره‌ی دور افتاده‌ی خودم می‌گریستم که یک آن نام مرا صدا زدند به عنوان زائر کوی‌ات...
   لباس‌هایم را درون ساک می‌گذارم و یاد گریه‌هایی که در آغوش پدر و مادرم می‌افتم...
   قرآنم را درون کیفم می‌گذارم و یاد نجواهایم با امام حسین و حضرت ابالفضل علیهماالسلاممی‌افتم...
   تسبیحم را از درون جانمازم برمی‌دارم... بو می‌کشم بوی حرم و یاد مشهد دارد... و نگاهم به لباس یک دست سفید احرامم می‌افتد درون جانماز... که تصویر بیت الله عتیق را جلوی چشمانم نقش می‌زند و یادم می‌آورد درست الان دومین سال به تاریخ هجری من است... دومین سالی که چشمانم بی‌واسطه‌ی صفحه‌های نمایش به کعبه‌ات افتاد و مرا یک دل نه صد دل دیوانه و مجنون ساخت...
   چقدر زود می‌گذرند این ساعت‌های لعنتی... باید ساعت دلم را در حدود عمره به خواب ببرم تا دیگر تکان نخورد... تا هنوز مُحرِم باشم... تا در هر لحظه و ثانیه خویش را در حضور روبه‌رو با تو بیابم...
دارم به پیش ضامن دل‌ها می‌روم!


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۰۵
دریغا