ستاره ی نگاهت، دمیدن صبح امید است...
سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۴۳ ب.ظ
هر شام که از فراقش می گذرد...
نگاه تو، تنها ستاره ی دوریست که به شب های تارم لبخند میزند...
و من با ستاره ی امید و یقین به تــــــو؛ بی هیچ شک و بیمی؛
هر روز،به سوی طلوع نورت،1 چشم های خیسم را میدوزم،
و می دانم خوانده ای، تا دوباره احیایم کنی...
می دانی، وقتی هر صبح...
تنِ غفلت زده از خواب2 روزگار را، از رختخواب اندوه های دنیا بیرون میکشم
و به سینه ی سجاده ی مهرت می سپارم، ایمان دارم به نگاهت؟ای همه بود و نبود،
میدانی هنوز از آن روز الست که جام مِی عشقت را بلی3 دادم منتظرم...
منتظر و مشتاق نگاه تو؛
تا از ورای آسمانِ غمگین دلم،
هر سپیده به بزم آرامش4بخوانیم ...
و من هر صبح، یک مشت نور مهمانت شوم،
تا روزی کـه بر سر وعده گـــاهِ عشقی جـاودانه،
و در آن صبح موعود5 ،دوباره از نو؛ در آغوشت زنده شوم...
۹۲/۰۶/۲۶