.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

به نام حضرت دوست، که هرچه داریم همه از اوست

 

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....

تا نگاه می‌کنی
وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود

آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان
چقدر زود 
دیر می‌شود!

 

افتخار حضور در بین جمعی از جوانان به خودی خود بزرگ هست! چه برسد به جمعی که بی غرض و بی طرف برای نوعدوستی و تقسیم مهربانی با یکدیگر هم قسم شده اند! مسئولیت سنگینی که در این مدت بر دوشم بود به پایان رسیده است و حال، دل کندن از این خانواده برایم سخت دشوار است! اداره یک شبکه اجتماعی بدون زندگی کردن با اعضای آن ممکن نیست! باید با شادی آنان شاد باشی، با غم آنها غمگین! پای درد دلشان بنشینی و گوش به حرف دلشان بسپری و این ها را بدون غل و غش انجام دهی تا تو را در جمع صمیمانه خود بپذیرند! اگر اینگونه باشی بعد از مدتی خواهی دید که خانواده ات شده اند! هر روز صبح از خواب بر می خیزی! زندگی را با آن ها شروع می کنی و در پایان شب، تا جایی که بتوانی حضورت را طولانی تر می کنی .... و هر لحظه زندگی با این خانوده خاطراتی دارد که تا ابد در قلب و ذهنت هک خواهد شد! خاطراتی تلخ و شیرین و همگی دوست داشتنی ....

 

دوستان خوب و مهربان ماه نویی من! ماه نو بزرگ شد! علی رغم بی مهری ها و ناملایمات به راهش ادامه داد و روی پای خود ایستاد و خود را به همه ثابت کرد  و این همه فقط و فقط با تلاش، حضور گرم و  صمیمانه و و همدلی شما امکان پذیر شد! دلم برای همه شما و تک تک لحظات با شما بودن تنگ می شود ... زندگی توام با سلامت، برکت و عاقبت به خیری را برای تک تک شما آرزومندم! حلالم کنید...

            
ارادتمند
                                     مسلم عباسی

****************************************************

و این بود حرف دل و پایانی مدیر و محبوب و دوست اشتنی ماه نو

انشالله هرکجا هستند موفق و موید باشند

بهترینها را برایشان آرزومندیم

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۲۷
دریغا

بچه ها پای سفره ای که مادر پهن کرده جمع می شوند

ما را پای سفره ی روضه ها نگه دار ... مادر

 

'' یا فاطر بحق فاطمه عجل لولیک الغریب الطرید الفرج''

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۰۴
دریغا

عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست

صاحب عزای فاطمه، آن بی نشان کجاست

قربان اشک روز و شب چشم خسته ات

مولا فدای مادر پهلو شکســــته ات

التماس دعا

 

یا مهدی ادرکنی

 

 

یا مهدی ادرکنی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۲۵
دریغا

بهار می ‏آید؛ با پیاله ‏های پاکیزه باران و عیدانه رستن ؛ و می ‏شوید غبار سرما و خمودگی را .

زمین ، دروازه ‏های زیستن را می‏ گشاید و ما ، آراسته و زلال ، به استقبال آفتاب می‏ رویم .

دل ‏هایمان ، خجسته این همه مبارک ‏باد و گام ‏هایمان ، مصمم و امیدوار ، می ‏روند تا پیک مهربانی و صمیمیت باشند ، تا خانه ‏های دوستی ، با نفس‏ های تبریک و مهر ، پیوند بخورد و دستان عشق ، زنگار بشوید از هرچه بی‏ تپشی و سکون .

 شهر ، لبخند می ‏زند چهره ی مهربان بهار را و عابران که دل تکانده ‏اند از گرد و غبار ناراستی ، دست در دست نسیم ، رهسپار جشن طبیعت می ‏شوند .

بهار می ‏آید و ما وسعت روشنایی را به شور می‏ نشینیم...

 

 

بوی بهار، در لا به‏ لای برگ‏ ها می‏ پیچد. عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می‏کند.

میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می‏ پراکنند.

نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می‏دهد.

برگ‏ ها جان می‏گیرند و چشم‏اندازی سبز، از پس پنجره‏ های گشوده، جلوه‏ گری می‏ کند.

سفره‏ های سخاوت و یک رنگی، پهن می‏شوند. بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می‏ پیچد.

عطر سیب‏ های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می‏کند.

دل‏ های یکرنگ و باصفا، آماده می‏شوند تا به ثانیه‏ های تازه زندگی وارد شوند.

تیک تاک ساعت، فضای پر سکوت خانه را پر می‏کند.

چیزی به ثانیه‏ های آغازین سال نو نمانده است.

یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمان‏ ها را دو نیمه کرد.

«یا مقلب القلوب و الابصار،

یا مدبر اللیل و النهار،

یا محول الحول و الاحوال،

حوّل حالنا الی احسن الحال.»

چشم‏ ها به روشنی باز می‏شوند و دل‏ ها به یکدیگر نزدیک،

و قلب‏ ها آرامش دوباره می‏ یابند در حلول سال نو و دل گرم به آتیه‏ های مهربانی و صفا می‏شود.

احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می‏ پیچد و زمستان کوچ می‏کند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۰۳
دریغا

هر سال که از راه می رسد،

روزهایم نو می شوند و دلم کهنه ی عشقت...

و مرا زبانی نیست در شرح پریشانی و حیرت اندوه بار روزگاران بی تو؛

اما خوب می دانم که این روزهای شکوفه های سپید،

و برگ های سبز امید،

فردای آمدنت را می دهند نوید...

و من چشم بر راهم...

چشم به راهی که، گرفتار ابتدای زمین است و  انتهای نگاهش آسمان را می جوید...

و نغمه ی دلش می گوید، ای روزهای روشن در راه ...

حیرانی و دلتنگی زمین و ما زمینگیران را دریابید...


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۵۴
دریغا

امسال اگر حال و هوای دلم را بخواهی، راستش ابریست*؛ انگار
گوشه ای از دلم را جایی *گم کرده ام*، اما هر چه می گردم
*مکانش
را نمی یابم، آئینه هفت سین قلبم یک
رُمان سیاه به گوشه اش تزئین دارد. بیا به یاد
دلِ شکسته بانو شمعی اگر چه خَمیده
روشن کنیم و دعای اَلعَجل برای مولا بخوانیم، شاید
سال جدید، دل مُرده مان به قدوم مبارکش زنده
شود
.

.

و اما یک آرزو بگویم که انگار محال است…. که
ای کاش عید را بقیع به تحویل می گرفتم

.

بُگذار با اشک هایم برایت یک حرم بسازم ماه بانوی
من….

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۲
دریغا

این روزها عجیب دلتنگش شده ام ، آنقدر که میخواهم
دنیایم نباشد تا که تنها او باشد و
بس!! که او مرا کافیست

.

 دنبال راهی یا که جاده ای که کوتاه باشد یا
شاید یک معجزه که من را به او
برساند؛ یا شاید*معجزه ای در حد مرگ!!*

.

 

خدا را می گویم…

 

 

دنبال راهی یا که جاده ای که کوتاه باشد
یا
شاید یک معجزه که من را به او
برساند؛
یا شاید*معجزه ای در حد مرگ!!*

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۰
دریغا

آخرین جمعه سال است بیا آقاجان

حالمان رو به زوال است بیا آقاجان

من غزلهای به یاد تو فراوان دارم

که پر از درد و ملال است بیا آقاجان

آخرین جمعه سال.چه واژه غریبی!!آخرین جمعه!چه کردیم در این جمعه ها که آقایمان را ندیدیم؟چه کردیم که لیاقت دیدن نیافتیم؟

کاری که برای فرج نکردیم هیچ،کاری کردیم که نخواست بیاید.

هفته ها را ،روزها را،ساعتها را،لحظه ها را بی یاد او سپری کردیم،برای آمدنش جانانه دعا نکردیم و او چه غریبانه میان ما آشنا نامها غریب شد!

نمی دانم چرا ولی نیامد،48 جمعه سال گذشت اما بی او،چند جمعه را با ندبه آغاز کردیم نمی دانم اما خوب می دانم که اگر خالصانه می خواندیمش می آمد.

این همه بیچارگی و بلا را دیدیم اما باز خالصانه نخواندیمش،چه شد که با این همه اتفاق باز آنگونه که باید دلتنگش نشدیم؟،باز انگار نه انگار که کسی را داریم که در غیبت است،که گویی به خاطر ماست که می آید،که گویی صاحبمان اوست.

 و باز هم قرار است سال را بدون تو تحویل کنم.

ولی این جمله را با تردید می نویسم،شاید فرادا بیایی کسی چه می داند؟

شاید بنا باشد امسال دعای سال تحویلمان به جای "اللهم عجل لولیک الفرج"شکر فرجش باشد کسی چه می داند؟

و به همین امید است که زنده ایم و نفس می کشیم.

به این امید که شاید فردا بیایی....

شاید....

 

دعای فرج  امام زمان :

إِلَهِی عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ وَ انکَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَیکَ المُشتَکَی وَ عَلَیکَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الأَمرِ الَّذِینَ فَرَضتَ عَلَینَا طَاعَتَهُم وَ عَرَّفتَنَا بِذَلِکَ مَنزِلَتَهُم فَفَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَولانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ أَدرِکنِی أَدرِکنِی أَدرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ یَا أَرحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

یک سال دیگر نیز از عمرم سپری شد،راحت تر بگویم یک سال دیگر به سال های زندگانیم بدون تو اضافه شد!
اف علی الدنیا!
اف بر این دنیای من که بدون تو دارد می گذرد!
آقای من!
سید من!
مولای من!
عزیز زهرا!

یوسف فاطمه!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۷
دریغا

بنام خدا ؛ 

خدایا شکرت امروز دوباره هوا ابری شد و نم نم بارون زمین رو خیس کرد…

کویر دلم خیلی نیاز به بارون رحمتت داره ای خدای مهربون..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۲
دریغا

السلام بر تو ای عبد صالح خدا

این آخر سالی می دانی چه غوغایی توی دلم است

در پرونده ی همه ی جمعه های رفته ام

یک گل نرگس پژمرده به یادگار گذاشتم

و شمع عمرم آب شدنم رابه نظاره ی چشمانت سپرد

آه از بی تابی های بی دلیل

آه از غم های بی پایان

و آه از غصه های انتهای شادی

همان شادیها که تو را کم دارد

دلم را به هوهوی بادهای هنگام غروب سپردم

تا از کسالت ابرهای مردد از گرفتن باران برهد

و همراه شود هرجا که تو خواسته ای بارانیش کنی

از شهر خسته ام

از خانه نیز

و از خود

که اینچنین بی تو بودن ها را تحمل می کند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

مولای من
دیگر نگارمن بیا
و از دل خود آینه باران کن همه ی
دلهای کدر شده ی غبارگرفته را
تو خانه تکانی کن
این شیشه ی زنگار گرفته ی قلوب را

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۱
دریغا