.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

 

آسمان، آبی‌تر،
آب آبی‌تر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.

رخت می‌شوید رعنا.
برگ‌ها می‌ریزد.
مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست.

زن همسایه در پنجره‌اش، تور می‌بافد، می‌خواند.
من "ودا" می‌خوانم، گاهی نیز
طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری.

آفتابی یکدست.


سارها آمده‌اند.
تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند.
من اناری را، می‌کنم دانه، به دل می‌گویم:
خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود.
می‌پرد در چشمم آب انار: اشک می‌ریزم.
مادرم می‌خندد.
رعنا هم.

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۱۰
دریغا

شقایق. . .

اگر جایی که 'باید'،

نباشد

خیلی زود

پژمرده می شود

 

 

گاهی به جایی می رسی

با هر بار شنیدن یا دیدنِ اسمی

که حتی شاید دوستش هم نداشتی

بغض گلوتو می گیره...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۴۵
دریغا

کودکی بیش نبود اما کف دستانش را بهم چسبانیده بود ...
کمی گندم مابین نگاه داشته بود و چشم در چشم پدر ...
پدرجان، اینها را به مردم بدهید ... گرسنه تر از منند
پدر پیشانی دخترک را در میان شعب ابی طالب بوسید ...
آنجا بود که شد بغضة منی ...

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۲۱
دریغا

غروب که میشود

 

دلم هوای آسمان می کند!

اگر غروبِ پنجشنبه باشد

یک جور هوایی میشود،

اگر غروب جمعه باشد؛

بدجور...!

وگر بارانی باشد این غروب ها،

دیگر؛ کار تمام است...

جایی نوشته بود؛

جهنـــــمـﮯ بـپـــا میــــکنــد

دلــــــــم / ..

وقـــــتـﮯ

شـــــــعرﮯ بیــــــاید و

"تــــو"

میــــــان آن نبــــاشــــﮯ...

با خودم گفتم

اصلاً مگر میشود

جایی باشد

که "تو"

نباشی...


 

غروب پنجشنبه نوشت: غروب امروز با نم نم باران همراه بود. به امید آمدن آن مرد بارانی در غروب فردا؛ در این شب یلدایی کمیل میخوانم...

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ...

خدایا بیامرز برایم آن گناهانی را که از (اجابت) دعا جلوگیری میکند.../ دعای کمیل

 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۱۶
دریغا

آقـای ِ خـوب ِ مـن

مـن ، بـد ! ولـی ..

امـــــروز دلـ ـتـنـگی

از هـمـیـن چـشـمـان ِ گـنـاه دیـده ام  لـبـریـز شـد ...

مـگر نـه اینـکه آهــــوی ِ رمیــده ی چشــمان ِ مــرا تو ضــامنی ؟! .. /

 

 
رواق ِ مسجد ِ گوهرشاد ، چشم تو چشم ِ گنبد ؛ مشکلات ی سختم آسان شد ولی کاری بکن | دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود ... ، دوساعتی از اذان ظهر گذشته بود و حرم به طور ِ دلنشینی خلوت، جون میداد برای اینکه سرمو بلند کنم بذارم باد رد اشک رو صورتم رو خنک کنه ، کمتر از دوساعت دیگه بلیط داشتم برای ِ برگشت به یزد و دلتنگی بدجوری بغض شده بود به گلوم . چند نفری اومدن و شرایط ایده آلم بهم خورد. چشم یکی از دوستاشونو بسته بودن . هی میگفت :« کجا میبرینم ؟» کسی هم جواشو نمیداد . رسیدن جایی ک من نشسته بودم رو به گنبد . بهش گفتن : « چشماتو باز کن » دوست داشتم جای اون آدم باشم و ببینم چه حسی داره الان ، چون تا چند دقیقه ای دیگه صدایی از هیچ کدومشون نمیومد و فقط اشک ... من هنوز که هنوز ِ از این زاویه گنبد رو میبینم دلم هشت باره میریزه ... آقا اذن نمیدی ؟!.. / .

 
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۰۴
دریغا

کاش دلم خوب می فهمید چرا حرمت بوی رضا می دهد. همیشه یا دانه های اشک روی گونه هایم راضی می شوند، یا دلم، یا ذهنم.

و یا اینکه دست های خواستنم پر می شود.

اگر جای کبوتر باشم می خوانم: ای کاش کبوتر نبودم؛ کبوتری فقط به درد کبوتر می خورد، یواشکی می آیند و یک دور می زنند و پر می کشند.

ما آدمها یواشکی نمی آییم. پیش پایمان پرهای سبزِ " پری ها" غبار آرزوها را در گردش هوایِ نیاز به سمت تو می آورند. پیش پایمان هزاران نفر دست خالی آمده اند و دست پر برگشته اند. پیش پایمان راه را "پری ها" غبار گرفته اند.

من بوی نسیم آن اطراف را دوست دارم، بوی سپند و گلاب می دهد. همان گلهای خشک شده، آن نمک و نباتی که صبح علی الطلوع در رواق قرآن به زائرین می دهند را دوست دارم. "پری ها" را هم دوست دارم، خدامی که غبارگیرشان "پَر"های سبز دارد. خیلی مهربانند مثلِ یک پری!

گوش می کنم همهمه ای را که در آن ستایش موج می زند و گاه صدایی که در گوش شیشه های کوچک  لوستر نجوا می کند.

آن ازدحام جمعیت را هم دوست دارم. از خیلی وقت پیش حسرت ضریح به دست و دلم مانده از همان کودکی که روی دوش بابا به ضریح بوسه زدم.

دلم برای دو دقیقه نشستن آنجا تنگ شده! همانجا که همه سرش دعوا می کنن. حفظ شدم از بس گفتند " خانوم اگر نماز خواندی بذار دو رکعت هم من بخونم".

دلم زود به زود تنگ می شود، هر وقت اسمت را می شنوم. گاهی وقتها که بیماری می بینم و گاهی وقتها به یاد کودکی ام. امروز صبح هم که قصه شفای آن خانم را شنیدم بیشتر و بیشتر و بیشتر.

دل تنگی هایم کودکانه است، و بی دلیل! اما وقتی همه درد و دل می کنند، وقتی آنجا کسی صدای کسی را نمی شنود، وقتی دلم انقدر حرف می زند که چانه اش گرم می شود، آنوقت همه دل تنگی ام عاشقانه می شود...

می مانم چه بگویم! سنگینی را در میان نفسهایم احساس می کنم هیچ نمی گویم و فقط دوست دارم بایستم، بشنوم، ببینم و مبهوت تو باشم، همین!

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۳۲
دریغا

من غرورم را به
 عشق "تـو"
زیر پا می گذارم!
تو هم مرا ببخش ...

اللهم أنتَ أنتَ، و أنا أنا...
 خدایا! تو، توئی با همه مختصات مهربانی و پروردگاری ات.
 و من، منم با همه خبائث و حقارت های بندگی ام.
..

+ عاقبت میخواهی با من چه کنی ، مهربانِ من ؟
 

ارحم الراحمین من ...

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۵۸
دریغا

زیارت عاشورا  را بخوانی
گر بمیری هم شهیدی ...

+ سعی داشته باشیم ، هر روز زیارت عاشورا بخوانیم
ده دقیقه (حداکثر) ، وقت زیادی ست ؟
+ اکثر شهدای ما ؛ با زیارت عاشورای ارباب
آسمانی شده اند ...

+ زیـارت عاشورا میخوانم ؛ تا هر روز
لبیـک بگویم، به حسین علیه السلام
جای تمام لبیک های که کوفیان باید میگفتند
ولی نگفتن ...
لبیک یا حسین


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۴۲
دریغا
اقدام مشترک امدادگران و مردم شریف ایران  در کاهش مصرف گاز
کمک کردن و امدادرسانی و نجات مردم فقط حضور در عملیات و
از نزدیک دست و پنجه نرم کردن با حادثه نیست
شما هم ناجی باشید فقط با کم کردن شعله بخاری و سیستمهای
گازسوز خواهشمندیم در جهت کاهش مصرف گاز و
کمک به توزیع گاز به همه مناطق کشور میزان شعله بخاری و درجه موتورخانه
شوفاژها و سایر سیستمهای گاز سوز را خاموش یا به پایینترین حدمصرف
برساننداز پوشاک گرم استفاده نموده و به هموطنان خود کمک کنیم.
سپاس از همکاری شمامن الان بخاری را خاموش کردم لباس گرم هم پوشیدم.
شما هم به ما بپیوندید…
با اشتراک گذاری مجدد به ما کمک کنید.
این اقدام همزمان در شبکه اجتماعی ماه نو .گوگل پلاس. فیس طب.کلوب و وبلاگهای اعضای جمعیت هلال احمر منتشر شده و پیگیری میشود. 

 
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۸
دریغا

هوالحق

 

تولد دوباره
اگه خوبتر بودید خوبتر بمونید...
اگه خوب بودیم خوبتر بشید...
اگه بد بودیم خوب بشید...
اگه بدتر بودید بد بشید بعد خوب بشید...

 

 

روز یک شنبه مورخ 91/11/15 نسیم بهاری عجیبی در حال وزیدن بود...

در زمستان این هوای بهاری برایم جای تعجب داشت ...

هنوز ساعت به 11 صبح نرسیده بود که غباری غلیظی از گرد و خاک فضای شهر راه فرا گرفت ...

هوا جوری تاریک شده بود که به اجبار چراغ های منزل را روشن کردیم ...

انگار طبیعت داشت قدرتش را به رخ ما می کشید ...

زمان زیادی نگذشت هوای بهاری جای خودش را با هوای سرد عوض کرد ...

برف شروع به بارش کرد ...

اعضای تیم امداد و نجات جهت امداد رسانی به در راه ماندگان احتمالی ، در مسیر های کوهستانی حضور پیدا کردند ...

 

 در طول روز با تردد در طول مسیر در چند نوبت ، تعداد  10 دستگاه خودروی سواری که در برف و یخبندان گیر افتاده بودند رانجات داده و کمک رسانی کردند ...در چند مسر نیز کار تثبیت منطقه را انجام دادند ...

 با همه این سختی ها روز جای خود را به شب داد ...ساعت 19:30 با به صدا در آمدن زنگ پایگاه امداد ؛ تیم جهت امداد و نجات به مصدومین حادثه تصادف به  گردنه علی آباد عزیمت کردند ...

ده دقیقه بیشتر نگذشته بود که حادثه ای قلب همه امدادگران این شهرستان را از کار انداخت ...

 

 

 

 

***********************************************************************

22 بهمن 1391

خدا را شاکرم که بعد از تصاوف وحشتاناکی که در ماموریت هلال بودم سالم بیرون اومدم و با اوضاعی که دیدم از تصادف و... سالم هستم و این مبنا را بر این دانستم که تولدی دوباره بوده است واقعا یادم میاد هنوز هرش خوابم نمی بره و فقط گریه میکنم و این لطف خدا و دعای مردم و دعای دوستان ماه نویی بوده که سالم وهستیم.نمیدونم چی بنویسم و تشکر کنم در این مدت از همه دوستان گل ماه نویی که ما رو از دعای خیر خود بی بهره نساختند.ان شاءالله بتونیم در شادیهاشون جبران کنیم.سپاس  از دوستان و امدادگران شهرمان که این چند روز همیشه و هر لحظه بالاسرمون بودند خداوند اجرشان بدهد

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سپاس و تقدیر وِیژه از مدیر عامل استان جناب آقای پارسائیان و معاون امداد جناب آقای زارع  و جناب آقای دریای مسئول عملیات و پشتیبانی  جناب آقای مجیبی فر رئیس شعبه شهرستان که در سر تصادف حاضر شدند و مارو به اورژالنس انتقال دادند و تا ساعات پایانی شب در بیمارستان بودند خداوند همچون مسئولان دلسوز و زحمتکش را حفظ کنه و بهترینها را برای این عزیزان آرزومندم

********

 از دو دوست خوب و امدادگر شهرستان که صبح و شب در بیمارستان در این چند روز بالای سرمون بودند و به تک تک دوستان میرسیدند جناب آقای محمد رضا عسکری و محمد احمدی تقدیر میکنم ان شاءالله بتونیم از خجالت این دوستان هم دربیاییم و بتوانیم تو شادیهاشون جبران کنیم

********

 از دوستان که به عیادت آمدند و ما رو خوشحال کردند خانم خلج و زهرایی و خانم حیدری که از شهر دور به اینجا آمدند و در چندین نوبت در بیمارستان حاضر شدند ان شالله بتونیم از خجالت این عزیزان هم دربیاییم و خداوند بهترینها را برایشان فراهم سازد هچنین از دوست و برادر خوبمان آقا میلاد صمیمی که این چند روز اینجا بود و هر لحظه بالای سرمون بود تشکر ویژه واقعا خدا خیرش بده و هرچی دوست داره خدا بهش بده

در پایان از همه دوستان که شرمنده اگه اسمشون رو از یاد بردم و از همه و همه دوستان خوب ماه نو و امدادگران و جوانان برادران و خواهران شهرستان تفت و کارمندان هلال احمر استان و شهرستان تفت و مهریز تقدیر و تشکر میکنم و انشالله بتونیم جبران مجبت کنیم و بهترینها را برای همه این عزیزان آرزومندیم.....به هر حال وظیفه دونستم تو این مدت که نبودم بیام و لطف دوستان را با چند خطی سپاس و تقدیر و تشکر نمایم انشالله بتوان تو شادیهاشون جبران کنم

*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*

========================================================

 

و اما امروز 15 بهمن ماه 1392

یکسال گذشت ......

بله امروز یکسال از آون حادثه گذشت و خداوند از اون فرصتی که بهمون داد تا دوباره به زندگی برگردیم و خود را بیشتر بشناسیم و این لطف خداوند بود که همه مون تو اون تصادف سالم موندیم و باید خدارو رو روزی هزار مرتبه بخاطر این لطف و محبت شکر نمود واقعا بعد از اون تصادف در زندگیم یه تغییراتی دادم و سعی کردم انگار محمد مهدی اقبالی دیگری متولد شده است و انشالله توانسته باشم اون چیزی که خدا میخواسته رو تو این یکسال فرصتی که بهمون داد انجام داده باشم و باز هم انجام بدم...

 

خدای خوبم

با اینکه روزا و شبامو گم کردم

ولی به داشتنت و بودنت محتاجم

محتاج حس کردنت

و اینکه هر لحظه در کنارم باشی

بعضیا میگن خوش خیالم که لبخند میزنم

میگن زندگی کجاش قشنگه ؟

دلت به چیش خوشه؟

افکار مثبت کدومه ؟همش دروغه ، مسخره س

ولی من میدونم که

همین افکار هم تو در ذهنم جاری میکنی

تا ناامید نباشم

و از زندگیم بهره ها ببرم

میدونم که میدونی شکرگزارتم همیشه

و بخاطر بزرگترین نعمتت که سلامتی منه

ممنونم خدای خوبم ...شکرت

میدونم با درک تمام این سختیها

که میگذرد

گرچه دلم گاهی به درد میآید

اما

با اشک لبخند میزنم

شاید نتوانم دریچه ی چشمانم را ببندم

تا اشک نریزد

اما میتوانم دریچه ی قلبم را ببندم

تا دل نبندد

تا دلم گرویی باشد تنها در اختیار تو

چون تو

تنها محبوبی هستی که میدانم

مواظب نازکی دلهایی

و میدانی چطور میتوان یک دل را

همیشه گرم نگه داشت

خدا خوبم بیشتر از همیشه دوست دارم

با اشک و لبخند دوست دارم

 

 

 

 

خدای خوبم

ممنونم بخاطر کاری که برام فراهم کردی

دوستت دارم خدای خوبم

از اینکه تمام لحظه ها در فکرم خطور میکنی

تا دست از پا خطا نکنم

یا مواظبمی تا گناه نکنم

 ممنونم

از اینکه به اینجای زندگی

و درک حضورت رسیدم ممنونم

اشک شوقم پیشکش وجود بی همتای تو

***********************************************************

خدایا بخاطر همه خوبیهایت ازت ممنونم ... دوست دارم خدا

ممنون از همه شما دوستان گل اگه پرحرفی کردم

امدادگران و نجتگران عزیز این روزا خیلی مراقب خودتون باشید

بهترینها را برای همه تون آرزو دارم...

یا علی...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۳۷
دریغا