دلم گرفته بود...
دلم گرفته بود
اندوه داشتم وغصه موندم چکارکنم
گریه امانم را بریده بود آخه پیش همه
نمیشد گریه کرد
دست خودم نبود شروع کردم به نوشتن
بهم می گفتند چی می نویسی که اینقدر
اشک میریزی؟
دنبال بهونه بودم.
میخوام دلنوشته بنویسم برای مولام.
دوستی و عزیزی بهم گفت تو که امام رضا رو داری برو
پیش امام
رضا اروم میشی رفتم حرم و با امام رضا درد دل کردم
آقاجون کمکم کن سخته طاقت ندارم
اقاجونم اومدم خودمو دخیلت کنم، شاید
شفا پیدا کنم
شاید روحم آزاد بشه.
مگر همه نمیان کنار پنجره فولاد
مریضارو میارن دخیل میکنن تا شفا پیدا کنن.
منم مریضم. شفا میخوام اقاجون ،
مگر فقط باید سرطانی ها رو شفا بدی.
مگر فقط باید نابیناهارو بینا کنی.
مگر فقط باید انسانهای فلج را بلندشون
کنی. مگر خودت نگفتی مزد کارگر رو قبل از خشک
شدن عرقش بدین.
منم اومدم خدمتت یک روز با زائرات
بودم خدمتت رو کردم مزدمو میخوام
*اقا جون روحمو شفا بده ارومم کن دلم گرفته*
*دلم پر میکشه ضریحت رو که میبینم انگار خوشید عالم تاب رو میبینم*
اگه دوست داشتی منو با اسمه
ناجی
لینک کن.منو تو رو لینک کردم فقط بهم خبر بده که لینکم کردی