زنبور عسل
توبه، بازگشت از گناه است. اما «اوبه»
بازگشت است. زنبور عسل را اوّاب میگویند
چون زیاد میرود و باز میگردد و در هر بازگشت شهدی
همراه میآورد و عسلی میسازد . ما کوچکتر که بودیم، برای خرید نان و ماست، روانهی بازارمان میکردند. ما در راه به هر چیزی
روی میآوردیم، چرخ و فلک میدیدیم، میایستادیم. دعوا میدیدیم به دنبال ماجرا
میرفتیم. ما برای خرید رفته بودیم و جمعی بر سر سفره منتظرمان بودند، اما بیخیال
به هر
چیزی چشم میدوختیم، به هر جمعی میپیوستیم و به جای آوردن نان و ماست بر سر سفره
باید در خیابانها و کوچهها
و کلانتریها سراغمان را میگرفتند و در
انتظارمان مینشستند. اواب کسی است که میرود و
باز میگردد و مقهور جاذبهها نمیشود و دل به هر کششی نمیدهد و چشم به هر جلوهای
نمیدوزد. «او دنبال کاری است و در تمامی حوادث این کار را فراموش نمیکند» و در هر برخوردی با هر گلی شیرهاش را میمکد
و حاصلش را میآورد. عبدی را خدا میستاید که دامن
او را خار حادثهها و جاذبهها نمیچسبد و کششهای زمینی او را سنگین نمیکند
و در خود نگه نمیدارد؛ «نعم العبد»، چرا؟ «انّه اوّاب». او بازگشت دارد و زیاد به سوی خدا روی میآورد،
نه این که حرکتی نداشته باشد، برخوردی نداشته باشد، نه، در تمامی حرکتها مقصد را میشناسد و در تمامی برخوردها کار خود را فراموش نمیکند. اسبهای زیبا و مرکبهای رام و خانههای راحت، او را با خود نمیبرند، که او این همه را با خود میآورد و شهد
و حاصلش را در نزد خدا جمع میکند و برای او میخواهد. برگرفته از کتاب «آیه های سبز» اثر استاد علی صفایی حائری(عین.صاد)