.

.

دست ها، خالی... چشم ها، بارانی... و گام ها، پر از امید...
هر سه، در یک دلِ مجنون، بی قرار و شیدا...
مقصد: کوی لیلا...
به بهانه ی دیداری که تا ابد، مژده اش رهایی از روز آخر است...
آن روز که؛ همه نه در خیال و رویا، بلکه در حشر گِرد آمده اند به عزمِ تماشا...
و در روز بلندِ تنهایی...
اینجا، همان بهشت امنِ من است که وعده داده ای...
و تمام دنیای دلتنگی ام این روزها، به نظری از تو بند است،
و من دلــ را بسته ام؛ به تار مویی از نگاهت...
که نگاهت،
صراط روشن است و رستاخیز بی خوف

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
سایت تبادل لینک - سایت تبادل لینک

حنجره ام همچون رگ های کویر خشکیده

شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

«امام رئوفم...

حضرت مهربان رضا جان سلام 

شمار دلتنگی هایم به بینهایت نزدیک می شود و من می مانم و یک دنیا بی کسی

تمام تار و پود قلبم قندیل بسته، دلم محتاج گرمای حریمت است مولای من ...

این روزها شفای شفاعت حنجره ام را بر شانه های قاصد سوار می کنم و آن را به سوی مشهدت روانه ... 

این روزها به دنبال کبوتری هستم تا دلنوشته هایم را به پایش بسته و آن را به تو برساند... 

مولای من ...

ضامن آهو ...

پشت پلک هایم، غم چادر می زند و در این آشفته بازار دل، جملاتی بریده بریده روی ذهن خسته ام مرور می شود. تاکی چشمانم را به قاب اتاق تنهایی ام دوخته و روایت داستان شفای ضمانتتان باشم.

می گویند کویر رگ های سوزانی دارد که دریاچه هر افسانه ای را خشک می کند. آن جا می توانی بی آن که خودت بخواهی ناشناس ترین واژه ها را در سایه ترانه ترین معبدها قربانی کنی.

آری مولای من ...

حنجره ام همچون رگ های کویر خشکیده 

آقا دستی تکان بده باران بپاش  تا باز آرام بگیرم و بخوانم؛  

دل تنهامو آوردم با یه دنیا دلخوشی 

کمتر از آهو که نیستم میشه ضامنم بشی ...

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۱
دریغا